از 24 اسفند تا حالا وقتی مامانی میره بانک. من خونه مادرجون میمونم. صبح ها یه خورده میخوابم ,یه خورده لج میکنم و مادرجون و خاله رو اذیت میکنم ولی کلا پسر خوبی ام. امروز چهاردهم فروردینه .چند روزه من لجباز شدم.امروز مادرجون تا ساعت دوازده پیشم بود ,اما چون ناهار مهمونی خونه عمه شهناز دعوت بودن,رفت اونجا.من و خاله بودیم که من حسابی لج کردم.خالم به مامانم گفت ومامان هر جوری بود مرخصی ساعتی گرفت ویه ساعت زودتر ساعت یک و نیم اومد پیشم.راستش منم همین رو میخواستم.مامانم رو دیدم خودم رو براش خیلی لوس کردم.خوب شیر خوردم.و کم کم سرحال شدم و هی میخندیدم و خاله رو نگاه میکردم تا از دلش در بیارم.
|